خاطرات خیس

شاید گاهی باید هیچی نگی..فقط نگا کنی..گاهی باید بزاری نگاهت همه چیو بگه..گاهی انقد میترسی از باز کردن قفل لبات..ترس از اینکه خراب بشه..ترس از اینکه دیگ نباشه..ترس اینکه فردا پشیمون شی..انقد میترسی ک فقط نگا میکنی..گاهی انقد حرفاتو خفه میکنی.. ک بغض میشه تو گلوت..میشینه رولبات..میشه لبخند..درد این نیس ک درد داری..درد اینه ک نمیفهمن" درد"داری..گاهی از ناراحتی نگاهتو ازش میگیری..ولی فقط ی لحظه..فقط ی لحظه فکرت پرواز میکنه ب روزای نبودنش..فقط ی لحظه اشک تو چشمات جمع میشه و ..نگاهش میکنی..میبخشیش..با نگاهت میبخشیش..گاهی باید نترسید..شاید باید هرچیزی ک تو دلته بگیو نترسی از اینکه دلشو بزنی..گاهی باید ب خودت ایمان بیاری..باید غرورتو بندازی دور...شاید گاهی وقتی قهری..باید بری پیششو دستشو بگیری و بگی مهم نیست ک باهام قهری..مهم اینه ک دوست دارم..بعدم غرورت فش خار مادر بهت بده و تو فقط لبخند بزنی..اما ن از اون لبخندا!ن!لبخندی از سر دوست داشتن..از سر دوس داشته شدن.....شایدم...گاهی فقط باید نگا کنی:)  |+| نوشته شده در  دوشنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۸ساعت 22:11&nbsp توسط  fateme  |  خاطرات خیس...ادامه مطلب

اومدی عاشقم کنی یا که عذاب من بشی درد دلامو یادته ؟ رفتی که با نبودنت ، به گریه عادتم بدی بغض صدامو یادته؟ لحظه شماری میکنم واسه روز تولدت واسه من آرزو شده که دعوتم کنی خودت من حتی راضیم به این نگاه بی تفاوتت حیف دوست داشتمش حیف دل کنده بود خاطرات خیس...ادامه مطلب

بعضی وقتا اصن نمیفهمی چیزی عوض شده فک میکنی هنوز همه چی مثل قبله و زندگیتم مثل قبله..اما ی روز ب خودت میای دوروبرتو نگا میکنی هیچیو نمیشناسی..از اخرین باری ک یادت میاد همه چی عوض شده.. و فک میکنی اینا ی خواب بودن! اما ن... گندیه ک خودت زدی!!  من؟؟.. نمیدونم..من همونم ک بودم.. همه میگن اروم تر ازپارس خاطرات خیس...ادامه مطلب

ی روز از همون روزا ک داری وانمود میکنی همه چی داره خوب پیش میره همه چی عالیه یهو داغون میشی انقد داغون میشی ک کنترل اشکات دسته خودت نیس حتی حواست نیس کجایی یهو میبینی صورتت خیس شده...حوصله هیچیو نداری دوس داری ی جا تنها باشی زااار بزنی جایی ک هیچکس نباشه...جای ی چیزی ته قلبت خالیه اره دقیقا همونجایی خاطرات خیس...ادامه مطلب

اگر گفت باید برم  جلوشو نگیر! وقتی بخواد بره ، میره... ولی همون فرصتی رو که تو آخرین لحظه داری مهربون باش،  بخند و دست از خاطره ساختن بَرنَدار!  بزن زیر دماغش بگو احمق جون نری بگی بد بود... گریه نکن، بخند و بازوش رو نیشگون بگیر،  بهش نگو دوس ندارم حرفایی که به من زدی به یکی دیگه بزنی!  نگو اگر زدی پای حرفات وایسی.  نصیحت نکن،  نفرین نکن،  فقط لحظه آخر بازم از ته قلبت دوسش داشته باش انگاری قراره بمیره! وقتی رفت... بزن زیر گریه... یه هفته،  یه ماه،  یه سال،  همچین که خالی شدی یه شب یه جایی یه زمین خوش آب و هوا گیر بیار یه چاله بکن و خاطره هاتو بریز داخلش و روش خاک خاطرات خیس...ادامه مطلب

بعضی وقتا آرزو میکنم  یه جایی باشم که هیچ کس نباشه عشقی نباشه دلم واسه کسی تنگ نشه موزیک خاطره انگیزی نباشه صدایی نباشه که دلم واسش تنگ شه لازم نباشه به ادمایی فکر کنم که ارزش انسان بودن ندارن کسی دل کسیو نشکنه تنهایه تنها . خودمو خدا  یه جایی که هیچ جایی نباشه....   خاطرات خیس...ادامه مطلب

میگم سهراب همچی بیراهم نگفته ها: خوب بــود این مردم، دانه های دلشان پیــــدا بود..   آدم اگه حرف دلشو بتونه بزنه شاید همه چی حل شه..شایدم بعضیا یه بهونه میخوان..مث وب مثلا ^___^ یا حالا یه جا دیگه..   حرف دلتونو بزنید..د آخه آدما که زبون دل رو نمیفهمن..باید بگی لعنتی..باید بگی تا بفهمه..   کاش همه دغدغه هاتون حل شن:)   مرسی خدا:دی   +یو نو آی لاو یو تو د مــــــــــــــــــــون اند بک دُنت یو؟ ^__^   +ناموسن من مث یکی که جفتمون میدونیم انقد چیزخل نیسم ا خودم هی تعریف کنم=)) واقعن هیشوخ نخواسم بگم من بهترم..باور کن!بهتر و بدتری وجود نداره..این رفتار و فهم توعه که میرسون خاطرات خیس...ادامه مطلب

دیدی ادما یهو عوض میشن؟.. یهو دیگ هیچی مث قبل نیس.. یهو انگار طی ی عمل انتحاری همه چی از زمین میره اسمونو تو انگار تو هوا معلق شدی..؟دلیلش تویی!.. شاید اینو بدونی ولی ندونی چطوری.. ندونی چرا؟.. اولش فک میکنی از دستت ناراحته.. فک میکنی مشکلی هس اما ن.. انگار همه چی مثل قبله.. بخاطر ی حرف ی اشتباه ، طوری میشه ک انگار شرایط قبل و روابط قبل انگار چیوقت وجود نداشته.. انگار تو این وسط ی باربی بودی ک موهای بلوندش کدر شده و یه دختر بچه ی لوس دیگ نمیخوادتش.. یهو همه چی عوض میشه.. در حالی ک تو هیچ نقشی تو این تصمیم نداشتی ولی فقط واسه اینکه طبیعی ب نظر برسه باید لبخند بزنیو ب خاطرات خیس...ادامه مطلب

انگار همه چی یه جوریه...نمیدونم چجوری،فقط میدونم مدت زمانی که من کاملن خوشحالم خیلی کوتاهه..انگار هرچیزی تو دنیا فقط واسه من مهمه...هی به خودم میگم بیخیال اما دفه ی بدی که راجبش فک میکنم چشام بی دلیل به سوزش میُـفتن.. -__-   دارم به شدت سعی میکنم همه چیزو دُرُس کنم..اما انگار یکی یه طلسمی خونده باشه،یه چی درست میشه یه چی دیگه نابود...به چیزای الکی دلخوشم و حتا نمیدونم کسیو میشناسم یا نه...حتا نمیدونم کسی منو میشناسه یا نه!...انگار خعلی عجیبه ظاهر و باطن آدما یکی باشه..:) شاید واس همینه هرکس تو نگاه اول ب طرز عجیبی به منو رفتارام نگا میکنه و من ترسُ تو چشاش میبینم خاطرات خیس...ادامه مطلب